۱۰ بهمن ۱۴۰۳
ما داستانمان را با نگاهی پر از عشق آغاز کردیم، نگاهی که آغازگر سفری شد که هر لحظهاش به زیبایی یک رویا بود. در این مسیر، دست در دست هم، نه تنها از چالشها گذر کردیم، بلکه با هر سختی، عشقی عمیقتر و پیوندی محکمتر یافتیم. هر لبخندی که بر لبانمان نشست، نویدبخش امید و هر اشکی که جاری شد، نشانی از صداقت عشقمان بود. ما در کنار هم یاد گرفتیم که چگونه شادیهایمان را چند برابر کنیم و غمهایمان را با هم قسمت کنیم. اکنون، پس از عبور از فصلهای پرماجرا و شگفتیهای زندگی، به آغاز فصلی جدید و پرشکوه رسیدهایم؛ فصلی که با عشق شما عزیزان کاملتر میشود. با دلی سرشار از شور و شوق، شما را دعوت میکنیم تا در کنار ما باشید و این لحظه ناب را جشن بگیرید. چرا که عشق، با شما معنا مییابد.
تاریخ: ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
زمان: ساعت ۱۹
مکان: اصفهان - جاده شیراز - ورودی بهارستان - تشریفات امرالد
امشب از آسمان ديده تو
روي شعرم ستاره ميبارد
در سكوت سپيد كاغذها
پنجه هايم جرقه ميكارد
شعر ديوانه تب آلودم
شرمگين از شيار خواهشها
پيكرش را دوباره مي سوزد
عطش جاودان آتشها
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
از سياهي چرا حذر كردن
شب پر از قطره هاي الماس است
آنچه از شب به جاي مي ماند
عطر سكر آور گل ياس است
آه بگذار گم شوم در تو
كس نيابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوب من
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زين دريچه باز
خفته در پرنيان رويا ها
با پر روشني سفر گيرم
بگذرم از حصار دنياها
داني از زندگي چه ميخواهم
من تو باشم ‚ تو ‚ پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو بار ديگر تو
آنچه در من نهفته درياييست
كي توان نهفتنم باشد
با تو زين سهمگين طوفاني
كاش ياراي گفتنم باشد
بس كه لبريزم از تو مي خواهم
بدوم در ميان صحراها
سر بكوبم به سنگ كوهستان
تن بكوبم به موج دريا ها
بس كه لبريزم از تو مي خواهم
چون غباري ز خود فرو ريزم
زير پاي تو سر نهم آرام
به سبك سايه تو آويزم
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
نقشه نشان:
نقشه گوگل: